آیهان جونمآیهان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

آیهان پادشاه ماه

سفرنامه ی خوزستان(قسمت اول)

1392/8/14 14:04
نویسنده : مامان آیهان
1,009 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای عزیزم

امروز میخوام از اولین سفر طولانی مدت آیهان جون واستون بنویسم سفری که شروعش مصادف با٥٠روزگی آیهان بود. پسر عزیزم به قصد دیدن خانواده مادری همراه مامان بابا عازم سفرشدفرشتهآیهان جونم طی سفر مثل همیشه خیلی پسر خوبی بود و مامان بابارو اصلا اذیت نکرد اما اینقدر خسته شده بود که تو راه یا خواب بودیا  چرت میزد انگار اون راننده بودنیشخند

 بلاخره بعد از ١٥ ١٦ساعت (البته یه شب همدان موندیم ورفتیم  خونه الین خانوم )به خونه مامان بزرگ و بابابزرگ رسیدیم  ازونجایی که به هیچکدوم از خاله هاو مامان بزرگ و باباجون نگفتیم داریم میایم لحظه ای که رسیدیم خونه مامان فاطمه تو شوک بود وای که از خوشحالی  خواستن پرواز کننفرشتهآخه مامان بزرگ خیلی  واسه دیدنت لحظه شماری میکرد وعجول بود ١ماه مونده به اینکه به دنیا بیای منتظر اومدنت بود هرروز زنگ میزد و میگفت خبری نشدنیشخندزبان

 خلاصه خاله هاکه منتظر دیدنتو بودن یکی یکی میومدن خونه مامان بزرگ تا شمارو ببینن.

  امیرعلی جون پسرخاله آیهان  که ٣٥ روز از آیهان کوچیکتره اومده بود دیدنش.

اینم عکس آیهان و امیرعلی جون

 آیهان درکنار پل سفید اهواز

بعداز اینکه آیهان و خاله هاش و بچه های خالش حسابی دیدار کرد.به خاطر کارای اداری مامان به اهواز رفتیم

آیهان در کنار پل سفید اهواز

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

لیلا جواهری
12 آبان 92 19:14
همیشه به سفر و خوشی عزیزم


ممنونم خاله جون همچنین شما