سفرنامه 2
سلام پسر عزیزم خوبی؟ ببخشید عزیزم این روزها به خاطر خونه تکونی زیاد وقت نمیکنم به وبلاگت سر بزنم و بروز کنم
اول از همه بگم که پسرمهربونم، قشنگ ترین بهانه ی زندگیم،امروز7ماهت تموم شد . ماهگیت مبارک زیباترین تر انه ی زندگیمون.
قسمت بعدی سفرمون تهران بود که حدود یک هفته اونجا بودیم اما روزهای زیاد خوبی نبود آخه تو گل پسر مامان بابا تب کرده بودی و مارو خیلی نگران کردی من فکر کردم داری سرما میخوری آخه سفرمون طولانی بود اما بعد از اینکه تبت اومد پایین هم تمام بدنت دون دون زد من ترسیدم که نکنه یه وقت خدای نکرده آبله گرفته باشی اما وقتی شمارو بردم دکتر متوجه شدم از شدت تبت بود که بدنت اینجور شد بمیرم واست الهی . اما این تب نشونه خوبی بود چون لثه هات متورم شد وخبر از مروارید دار شدن شما میداد.(هرچند الان حدود 3 هفتست که لثه هات ورم کرده اماخبری از مرواریدای نازت نیست). خلاصه ما تو این یک هفته کلی جاهها رفتیم و بازم کلی از دوستاتو دیدی و خداروشکر بعد از دوسه روز خوب خوب شده بودی. خب میریم سراغ عکسای این چند روزت
این هم عکس آیهان جون با محمد کوچولو پسر دوست باباجون که دوماهش بود
قربون خندیدنت بشم الهی
اینم مدل جدید خوابیدنته تازگیا یاد گرفتی اینجوری میخوابی
قربون لبای غنچه شدت بشم
پسرگلم این روزها خیلی ماشالله بلا شدی یه کارههایی میکنی که من و بابایی توش میمونیم و البته کلی ذوق میکنیم که ماشالله اینقدر بزرگ شدی پسرم کم کم داری مروارید دار میشی من که هر روز تو دهنتو نگاه میکنم اما خبری نیست. پسر عزیزم تازگیا یاد گرفتی میگی دد ن ن ما رو بگی که کلی ذوق میکنیم.
پسر گلم زود میام و بازم ازت مینویسم
اینم از تقویم گل پسرم
عزیزم ما امسال بهترین عیدیمون رو از خدای مهربون گرفتیم اونم وجود پرمهر تو پسر عزیزمونه. عزیزم امیدوارم که امسال سال خوبی واست باشه