آیهان جونمآیهان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

آیهان پادشاه ماه

آنچه گذشت..............

پسرک عزیزم ورودتو به ماه دوم زندگیت تبریک میگم. خدارو هزارمرتبه شکر ماه اول زندگیت رو به خوبی و سلامتی سپری کردی .و به شکرانه  خاتمه ماه اولت هم یه  سفرکوتاه بردیمت و یه هدیه ناقابل و یه جشن کوچیک خودمونی واست گرفتیم. دست باباجونت درد نکنه .   انگار همین دیروز بود روز ٥شنبه ٢٤مرداد رفتیم دکتر و خانوم دکتر خبر اومدنتو داد ومن اون روز از هیجان نمیدونم چطوری روز رو به شب رسوندم وبلاخره روز جمعه ٢٥مرداد انتظار ٩ماهه همه به سر رسید و گل پسرم ساعت ١١:١٠به دنیا اومد. ٢٦مرداد روز شنبه: اولین واکسنتو  زدی و ساعت ١٢ظهر من و شما از بیمارستان ترخیص شدیم و همراه باباجون و مامان بزرگ و عمه جون اومدیم خونمون...
27 شهريور 1392

سفر به کندوان

 پسر شیرینم تولد یک ماهگیت مبارک خب جونم برات بگه که مامان بابا کلی واسه تولدت واست برنامه گذاشتن. برنامه اول اینکه  روز تولد پسرم به همراه مهمونا رفتیم کندوان(یه روستای تاریخی وتوریستی بسیار زیبا نزدیک تبریز). هرکی اونجابود با تعجب به پسرم نگاه میکرد که تو نی نی کوچولوی یک ماهه چطوری اومدی کندوان  تازه خبر نداشتن که تو قبلا هم که  ٨ماه بود که تو دل مامان بودی  کندوان  اومده بودی  واین بار دومت بود میومدی خلاصه کلی از خونه های تاریخی، موزه مردم شناسی ، بازار محلی کندوان دیدن کردی و مثل همیشه یه پسر خوب و آروم بودی و مامانی و بابایی و بقیه مهمونا رو اذیت نکردی.  قربون مهربونیات برم اینم عکست که بغل  عرفان جون هستی ...
26 شهريور 1392
1