آیهان جونمآیهان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

آیهان پادشاه ماه

آنچه گذشت..............

1392/6/27 13:16
نویسنده : مامان آیهان
712 بازدید
اشتراک گذاری

پسرک عزیزم ورودتو به ماه دوم زندگیت تبریک میگم.

خدارو هزارمرتبه شکر ماه اول زندگیت رو به خوبی و سلامتی سپری کردی .و به شکرانه  خاتمه ماه اولت هم یه  سفرکوتاه بردیمت و یه هدیه ناقابل و یه جشن کوچیک خودمونی واست گرفتیم. دست باباجونت درد نکنه .

 انگار همین دیروز بود روز ٥شنبه ٢٤مرداد رفتیم دکتر و خانوم دکتر خبر اومدنتو داد ومن اون روز از هیجان نمیدونم چطوری روز رو به شب رسوندم وبلاخره روز جمعه ٢٥مرداد انتظار ٩ماهه همه به سر رسید و گل پسرم ساعت ١١:١٠به دنیا اومد.

٢٦مرداد روز شنبه: اولین واکسنتو  زدی و ساعت ١٢ظهر من و شما از بیمارستان ترخیص شدیم و همراه باباجون و مامان بزرگ و عمه جون اومدیم خونمون. و اولین ورود پسرم به خونه بودماچماچماچقلبقلب

یکشنبه ٢٧مرداد : اولین ملاقات با دکترت بود که  خانوم دکتر گفت یه کم زردی داری  وباید دستگاه بگیرید تو خونه بخوابی زیر دستگاه. پسر عزیزم فقط اینو بگم که امیدوارم اون روز بره و هیچ وقت تکرار نشه . نمی دونی چه استرسی بهمون وارد شد مخصوصا بابایی که اصلا تحمل مریض شدن کسی رو نداره دلش خیلی نازکه .اما اصلا به روی خودش نمیورد .شب وقتی چشاتو بست و گذاشتت داخل دستگاه تا صبح دست و پا میزدی

niniweblog.com

من که کلافه بودم نمیتونستم نگات کنم مامان بزرگ تا صبح بالا سرت بود و بهت آب قند میداد. صبح  بلاخره باباجون طاقت نیورد و چشاتو باز کرد و سرتو بیرون گذاشت که اشعه به چشمای نازت نخوره . وای اینقدر راحت شدی آروم خوابیدی

٢شنبه٢٨مرداد: رفتیم دکتر و دوباره آزمایش دادیم خدارو شکر حالت خوب شد اما باباجون ازاون روز به بعد هیچ وقت دوست نداره از اون خیابون رد بشه که دستگاه رو کرایه کردیم چون دلش میگیره

٣شنبه ٢٩مرداد:آیهان جونم شناسنامه دار شد وعمه جون آیهان هم خونمون بود و باباجون شیرینی شناسنامتو ناهار خرید آورد خونه.

٤شنبه ٣٠مرداد: آیهان جون به همراه مامان بزرگ و باباجونش رفتن واسه آزمایش تیروئید

شنبه٢شهریور: وسایلمون رو جمع کردیم که بریم خونه آقاجون اینا واسه برگزاری مراسم قربانی و فرداش که مراسم نامگذاری بود.آقاجون وعمو و عمه ها از صبح منتظر ما بودن. بلاخره ساعت٦بعدازظهر با ورود آیهان جون به خونه آقاجون و باحضور تمام اعضای خانواده پدری از جمله عمه ها، شوهرعمه ها، عمو ومامان بزرگ و بابابزرگ و دخترعمه و پسرعمه ها مراسم قربانی انجام شد.

١شنبه٣شهریور:برگزاری مراسم دهم با آیین خاص و نامگذاری رسمی آیهان جون(شرح همراه با عکس تو پست های قبلی اومده)

شنبه ١٦شهریور:باباجون واست دفترچه بیمه گرفت بعد از ظهرشم اومدیم خونه خودمون

دوشنبه١٨شهریور: من وشما و بابایی اولین شام سه نفرمون رو توی پارک ائل گلی تبریز با هم خوردیم (البته تو خواب بودی تو کریرت و ما خوردیمچشمکنیشخند)

                  اینم عکست که تو کریر خوابیدی

٣شنبه ١٩شهریور: آیهان جونمو به مرکز بهداشت بردیم  و قد ووزن کردیم

٢شنبه ٢٥شهریور: تولد یک ماهگی گل پسرم، سفر به کندوان

خب اینم از آنچه گذشت ماه اول زندگی پسرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان آی سل
1 مهر 92 0:02
ماشالله تو چقدر نازی عزیزم.. بزرگتر هم میشی خوشگلتر میشی
مامان پندار
3 مهر 92 1:47
الهی که زنده باشی...... یک ماهگیت مبارک گل زیبا