آیهان جونمآیهان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

آیهان پادشاه ماه

ما اومدیم

سلام به همه ی دوستان گل نی نی وبلاگی اول از همه  بابت غیبت طولانی مدتمون مارو ببخشید و بعد تشکر ویژه و خاص دارم از همه ی دوستای عزیزم که تو این مدت  که ما نبودیم این همه به من و آیهان لطف داشتید و  کلی واسمون پیام گذاشتم و بعضا نگران وجویای احوالمون شدن. خب حالا دلیل  غیبت 1ماهمون اینه که باید بگم من وآیهان وباباجونش یه سفر طولانی مدت بودیم. اما از الان درخدمت دوستان هستیم دوستای عزیزم  به اطلاع میرسونم که ازونجایی که تو این مدت پیامهای زیادی دریافت کردم  و به دلیل عدم دسترسی به نت نتونستم جواب بدم  و الانم که رسیدیم خونه مشغول خونه تکونی و کارهای عقب افتاد ه هستم و به خاطر مشغله شاید کمی  ...
7 اسفند 1392

آیهان جونم در پیست اسکی

سلام به همه ی دوستای گلم اول از همه میخوام چندتا از عکسهای جدید آیهان رو واستون بذارم     این ست بافتنی رو عمه جون زحمت کشیدن و با سلیقه خودش سفارش داده واسه آیهان خوشکلم درست کنن. دستت دردنکنه عمه جون   این عکس ها هم که کار مامانیه تقدیم به گل پسرم تاج سرم آیهان جونم       خب بریم سراغ عکسهای آیهان در پیست اسکی آیهان ورزشکار خودم روز جمعه با دعوت مامانی که یه آش خوشمزه پخته بود به همراه عموها وعمه ها مامان بزرگ به پیست اسکی رفته بود اینم عکساش. قربون پسر خوشکلم برم اینجا بغل بابا جون هستی    اینجا هم که همراه باباجون سوار...
7 بهمن 1392

5ماهگی گل پسرم آیهان

    هورا پسرم وارد ماه زندگیش شد   قربونت برم الهی عزیز دلم. دیشب یه جشن خودمونی  البته با حضور افتخاری عموجونت که خیلی هم دوستت داره به مناسبت پنجمین ماهگردت واست گرفتیم   من از دو هفته پیش واسه کیکت برنامه ریزی کردم واسه این به بابایی گفتم که این ماه کیک نخر خودم میخوام درست کنم. البته قرار بود امشب واست جشن بگیریم اما من دیروز  رو مدنظر داشتم  به بابایی چیزی نگفتم تا سورپرایز بشه .خلاصه  من از ظهر دست به کار شدم اول یه کیک شیفون پختم که مزش خیلی خوب شد بعدشم مشغول درست کردن شام ودسر تا شب که باباجون با عمو اومدن خونه و سورپرایز شدن آخه فکر کردن برنامه واسه فرداش...
7 بهمن 1392

اولین غذای کمکی آیهان

پسر عزیزم امروز ماهت تموم شد و وارد ششمین ماه از زندگیت شدی  قربونت برم الهی که ١٠٠٠ ساله باشی گلم منم به سفارش دکترت و به مناسبت ورود به شش ماهگیت غذای کمکیتو شروع کردم  و برای اولین بار واست فرنی درست کردم . جون دلم بیشتر از اینکه تو ذوق داشته باشی من وباباجونت واسه غذاخور شدن تو ذوق داشتیم عزیز دلم این  اولین بار بود که  واست غذا درست کردم  وای که چقدر خوشحال بودم اول صبح حسابی شیر خوردی١ ساعت بعدش با عشق و علاقه واست فرنی خوشمزه درست کردم   بابا جون هم واست سرلاک خرید و فرداش واست سرلاک درست کردم        اینم آیهان جون تاج سر مامان بابا در حال...
25 دی 1392

آیهان و ژستهاش

وا مگه چیه ؟          اااااااااااااا راست میگی داری ازم عکس میگیری؟          خب زودتر بگو مادر من     . اینجوری خوبه      نه خب الان چی خوبه؟       ای یکی چی این جوری وایسم خوبه؟ آهان خیلی رسمی  خب الان میخندم ...
24 دی 1392

کودک4.5ماهه کوهنورد در ارتفاعات برف گیر تبریز

سلام پسر عزیزتر از جونم  امروز میخوام از روزهای 5ماهگیت واست بنویسم  اول از همه بریم سراغ عکس کریسمست ببخشید با تاخیر واست میذارم آخه این روزها  همش با بودن با تو مشغولم                                                                            &nb...
24 دی 1392

عکسهای تولد 4ماهگی آیهان جونم

اینم عکسای تولدت که دیشب با حضور افتخاری عمو و عمه ها و آقاجون وبقیه برگزارشد.                 اولش که خواب بودی                              اینجا هم تازه بیدار شدی و فهمیدی چه خبره                       و اونم هدیه 4ماهگیته که باباجون واست خریده   اینم از کیکت                        ...
24 دی 1392

تولد طاها جوووون

سلام دوستای گلم  پسرخاله ی آیهان جون یعنی آقا طاهای گل 12آذر متولد شد . اینم عکس  طاهاجون که مامانش خیلی نگران سلامتیش بود آخه وقتی که مادرفاطمه به آسمون پرکشید طاها تو دل مامانش بود و دو هفته دیگه قرار بود به دنیا بیاد                                  ...
24 دی 1392

گفتگوی کودک با خدا

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:   “می‌گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم؟” خداوند پاسخ داد: “از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد. ” اما کودک هنوز مطمئن نبود که می‌خواهد برود یا نه:   “اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.”   خداوند لبخند زد: “فرشته تو برایت آواز می‌خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احسا...
15 دی 1392